آن زمان که بچه تر بودم،درس می‌خواندم و می‌نوشتم برای اینکه روزی پزشک باشم،روزی مهندس باشم،
روزی انسان مفیدی شوم و ... اما الان،از گرفتن قلم در دستانم میترسم،ترسی که وصفش دشوار است.
ای وای،نکند حتی مفید بودن هم در این سرزمین بها دارد؟همان بهایی که تر و خشک همه می‌پردازند؟جانشان؟...
دوستان این (کلیک) دیلی تلگرام بنده ست. اگر سختتون هست سرچ کنید @sisuinicu و خوشحال میشم اونجا ببینمتون :)💚
~به نام خدا~
سلام قشنگای من.سیسو هستم،بعضی ها هم به اسم کیم آیدا میشناسنم"-".
دوستای قشنگم من یه راه دارم تا به خانوادم بفهمونم نمیخوام پزشک بشم و بفهمونم که علاقم نجومه و هیچ ربطی به زیست و پزشکی نداره...حقیقتا برای این کار فقط این راه رو دارم که توی المپیاد نجوم شرکت کنم-
برای اینکه بتونم به یه جایی برسم باید از خیلی چیزا بزنم.مثلا همین بیان و کلا فضای مجازی،البته که نمیشه فضای مجازی رو کامل به روی خودت بست ولی میشه به حداقل رسوندش"^"،بنابراین این چیزایی که گفتم من ممکن که نه،حتما مدت زیادی قراره توی بیان نباشم.اگر کسی مایله با من ارتباط داشته باشه بیاد خصوصی تا آیدی تلگراممو بدم بهش.حداقل تا فردا شب ۲۰/۸/۱۴۰۱دیگه بعدش نیستم که بتونم بهتون آیدی تلگرام بدم و لطفا به هر کسی هم که میدمم لطفا دیگه بعد رفتنم به کسی نده♡
و ممکنه هم دیر به دیر جوابتون رو توی تلگرام بدم ولی بلاخره میام میدم@_@
آره خلاصه...همتون رو دوست دارم.امیدوارم تک به تکتون به هر جایی که میخواید برسید و موفق بشید!
کامنتای این پست رو هم باز میزارم تا حداقل باهم خداحافظی کنیم*^*
منو یادتون نره هاااا:"💚🌜
بعضی ها می گویند دنیایشان سیاه است،اما من این چنین فکر نمی‌کنم.من می‌گویم دنیای من مِه آلود است.قدرت تشخیص رنگ را ندارم.شاید مال من هم سیاه است؟یا شاید صورتی؟یا حتی سبز؟ کسی چه می‌داند؛بلاخره مِه مرا کور کرده است.
چای را که جلویم گرفتند،خوش طعم ترین فنجان چای را برداشتم.گمان کنم اسم بِرَندَش شرف بود.
بخش چرت و پرت ساز مغزم گفت بنویس :|
کاش اونروز اونقدر توی بغلم فشارت میدادم تا جای دستام روی بدنت خال کوبی بشه ولی تو رفتی. برای همیشه.
بزودی فهرست وبلاگ هایی که اگر حامی مردمید نباید داشته باشید منتشر میشه.با داشتنش یه تیر به تیر های قلب افراد خفته در خاک اضافه میکنید.
منتظر بمانید.
نیکا: هی مهسا میدونی بعد مرگت ایران انقلاب شد؟قشنگ همه ریختن تو خیابون،همه دخترا با موهاشون شهرو قشنگ کرده بودن.
مهسا:نکنه شما روهم اونا کشتن؟
سارینا و حدیث : آره ما رفتیم اعتراض کردیم ولی کشتنمون.
نیکا: راستی سارینا شنیدم بلد نیستی خط چشم بکشی.تو فکرش نرو بابا اینجا قشنگ یه جمع دختریم که همه بلدن آرایش کنن.اصلا اونا هم نخواستن یادت بدن خودم بهت یاد میدم.
سارینا:وای مرسی نیکا جونمممممم.
بخشی از مکالمه نیکا و مهسا و حدیث و سارینا در بهشت :)
من از نسل زهرا و فاطمه و مریم نیستم
من از نسل ماندانا و آتوسا و آرتمیس هستم
من از نسل کوروش هستم
آرام بخواب شاه شاهان که امروز فرزندانت بیدارند...
روز بزرگداشت کوروش کبیر همایون باد :)
